نقد کوتاه (44) - b
![]()

اسکروچ : سرود کریسمس
Scrooge : A Christmas Carol
(2022)
رمان کلاسیک سرود کریسمس چارلز دیکنز یکی از چهار اثر ادبی برتر از نظر تعداد اقتباس های نمایشی می باشد (سه مورد دیگر دراکولای برام استوکر ، پینوکیو و پیتر پن هستند!) . هرچند سال یک بار شاهد یک اقتباس جدید فیلم ، سریال یا انیمیشن (بخصوص تعداد اقتباس های انیمیشنی به علت ظرفیت بالای داستانی این اثر زیاد است) از رمان دیکنز هستیم و به علت نثر فوق العاده نویسنده ، کمتر پیش آمده که این اقتباس ها به منبع اصلی وفادار نبوده و سعی کنند داستان اسکروچ خسیس را از زاویه متفاوتی تعریف نمایند . انیمیشن جدید ساخته استفان دنلی ، بخش شده توسط نتفلیکس ، هم از این قاعده مستثنی نبوده و از نظر روند مراحل داستانی کاملاً به منبع اصلی وفادار می باشد . در عوض تیم سازنده سعی کرده اند کاراکتر ابنینزر اسکروچ را هرچه بیشتر مورد کندوکاو قرار داده و انگیزه ها و دلایل تبدیل شدن او به پیرمردی خسیس و بدعنق و تنها را به بهترین شکل ممکن برای مخاطب تشریح نمایند . ضمن اینکه آنها برای اینکه نشان دهند اسکروچ پیر چطور توانسته با تنهایی اش کنار بیاید کاراکتر سگ خانگی با نام پرونس را برای او به داستان اضافه کردند . تنها ایراد کار داستان این انیمیشن به پرده آخر آن بر می گردد که اسکروچ متحول شده ، همه را برای شام کریسمس به خانه خود دعوت می کند . در داستان اصلی این اسکروچ است که سراغ دوستان و اقوامش می رود و شب کریسمس را با آنها می گذارند و اینکه تیم سازنده می خواهند باور کنیم مردم به همین راحتی اسکورچ را می بخشند و با کنسل کردن برنامه های خودشان به مهمانی او می آیند ، کمی ساده لوحانه است! البته گرافیک این انیمیشن هم خیلی تعریفی ندارد و در حد کارهای خوب تلوزیونی است!
(تماشای این انیمیشن به دلیل وجود برخی سکانس های ترسناک ، به افراد کمتر از 9 سال توصیه نمی شود)
***

افسون نشده
Disenchanted
(2022)
بنده اصلاً اهل تماشای فیلم های موزیکال نیستم و تعداد فیلم های موزیکالی که بطور کامل تماشا کرده ام ، به تعداد انگشتان دو دست هم نیست! اما فیلم " افسون شده " محصول سال 2007 به کارگردانی کوین لیما را خیلی دوست داشتم و تلفیق استادانه انیمیشن های پریانی دیزنی با فیلم زنده را در این اثر بسیار تاثیر گذار یافتم . " افسون نشده " به کارگردانی آدام شانکمن (که موفق ترین فیلم کارنامه اش یعنی " اسپری مو " هم اتفاقاً در سال 2007 اکران شد و از آن زمان تاکنون هیچ فیلم خوبی نساخته!) پخش شده از شبکه دیزنی پلاس ، دنباله آن فیلم محسوب می شود و تمامی عناصر عامل موفقیت آن را به شکلی سطحی تر تکرار نموده است! جیزل (امی آدامز) و رابرت (پاتریک دمپسی) که اخیراً صاحب یک دختر کوچولو شده اند به این نتیجه رسیده اند که زندگی در نیویورک برایشان خسته کننده شده بنابراین علیرقم مخالفت مورگان (گابریلا بلداچینو) دختر رابرت و دختر خوانده جیزل ، به یک شهرک حومه ای به نام مونرویل نقل مکان می کنند . ادوارد و نانسی از آندلوزیا پیش آنها می آیند تا خانه جدید را تبریک بگویند و یک چوب جادویی به آنها هدیه می دهند . با ادامه بداخلاقی های مورگان ، جیزل برای درست کردن اوضاع از چوب جادویی استفاده می کند اما ... فانتزی های پریانی دیزنی هرچند داستانی خیالی و رویایی دارند ، همیشه یک منطق روایی پشتشان هست که باعث می شود مخاطب فضای داستان را بپذیرد و با آن همراه شود . مشکل بزرگ افسون نشده در همین منطق روایی است که عملاً تبدیل شده به بی منطقی و زنجیره حوادثی که در طول فیلم شکل می گیرد و داستان را پیش می برد چنان ساده لوحانه هستند که بیشتر مخاطبان (بجز دختر بچه های خردسال) از خیر پیگیری آن می گذرند تا احساس توهین شدگی ننمایند! با این وجود می توان تماشای فیلم را تا انتها تحمل کرد چون سکانس های بامزه کمدی و موزیکال کم ندارد و داستان بی منطق فیلم در واقع بستری بوده برای نمایش این لحظات .
***

انولا هلمز 2
Enola Holmes 2
(2022)
دو فاکتور موفقیت فیلم اول " انولا هلمز " و محبوبیت زیاد میلی بابی بارون را که کنار هم قرار دهیم ، ساخته شدن قسمت دوم کاملاً منطقی است! انولا هلمز ، خواهر کوچکتر شرلوک هلمز سعی می کند دفتر کاراگاهی مخصوص خودش را باز کند اما چون یک دختر کم سن و سال است کسی او را جدی نمی گیرد تا اینکه یک روز دختربچه ایی از او می خواهد خواهر بزرگترش سارا را که گم شده پیدا کند . انولا متوجه می شود که گم شدن سارا با حوادث مرموزی که در یک کارخانه کبریت سازی اتفاق می افتد در ارتباط است . پس سعی می کند با تعقیب کردن می ، دوست مرموز سارا ، سر از کار آنها در بیاورد اما ... انولا هلمز 2 همچون فیلم اول بامزه و خوب کارگردانی شده است و هری برادبر کارگردان که استقبال تماشاگران از فیلم اولش را دیده ، سعی نکرده در نحوه روایت داستانش تغییری ایجاد کند حتی اگر متهم به کپی برداری از کارگردانان صاحب سبکی مثل گای ریچی شود . بزرگترین مشکل فیلم این است که بجای تمرکز روی داستان اصلی و هجو شخصیت محبوب رمان های سر آرتور کانن دویل از طریق کاراکتر خواهرش ، خیلی سعی دارد مد روز و فمنیستی به نظر برسد . فیلم اول هم همین مشکل را داشت ، اما در فیلم دوم دیگر شورش را در آورده اند! { اسپویل : اگر کانن دویل می فهمید روزی می رسد که بزرگترین دشمن شرلوک هلمز یعنی موریارتی را به شکل یک خانم سیاهپوست به نمایش در خواهند آورد ، چه واکنشی نشان می داد؟ } از طرف دیگر مبارزات زنان برای احقاق حقشان در بریتانیای اواخر قرن نوزدهم ، بخشی که به فعالیت های سارا چپمن اختصاص دارد ، هرچند کمی من درآوردی است ، باور پذیری بیشتری دارد چون خود سارا چپمن یک شخصیت واقعی و از فعالان حقوق زنان در آن زمان بود و تیم سازنده هم سعی نکرده از او یک قهرمان فرا واقعی بسازد ، اما آن بخشی از فیلم که دار و دسته مادر انولا به اسم مبارزه برای حقوق زنان کارهای خطرناک و اکشن انجام می دهند زیادی فانتزی و غیر قابل باور از آب در آمده است . البته این حقیقت دارد که فعالیت های مبارزان حقوق زنان در بریتانیای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم یک روی خشن هم داشته ، اما این خشونت در حد همان بمب گذاری های تبلیغاتی کم خسارت بود که مادر انولا در اوایل فیلم یک موردش را به نمایش گذاشت! نه کاراته بازی و تعقیب و گریزهای آنچنانی! انولا هلمز 2 به اندازه فیلم اول مورد توجه قرار نگرفته ، اما اضافه شدن هامیش پاتیل محبوب در نقش دکتر واتسون! در بخش پس از پایان فیلم ، نوید دهنده ادامه دار بودن این مجموعه است .
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن و غیر اخلاقی ، بدون سانسور و به افراد کمتر از 13 سال توصیه نمی شود)
***

آمستردام
Amsterdam
(2022)
جدیدترین ساخته دیوید او راسل را می توان به فردی تشبیه کرد که قصد دارد درباره موضوعاتی مهم سخنرانی کند اما حین سخنرانی آنقدر تند حرف می زند و بدون وقفه از این شاخه به آن شاخه می پرد که عملاً بیشتر شنوندگان اصلاً متوجه حرف های او نمی شوند! برت برندسن (کریستیان بیل) کهنه سرباز مجروح جنگ جهانی اول که کارش ترمیم و زیباسازی جراحات همقطارانش است توسط دوستش هارولد وودزمن (جان دیوید واشنگتن) به الیزابت میکینز (تیلور سوئیفت) معرفی می شود . پدر الیزابت که در جنگ فرمانده واحد آنها بوده اخیراً از دنیا رفته و الیزابت مشکوک است که او را به قتل رسانده باشند پس از برت می خواهد مخفیانه جسد پدرش را کالبد شکافی کند . اما شبی که آنها قرار می گذارند تا نتیجه آزمایش را اطلاع دهند الیزابت به قتل می رسد و برت و هارولد متهم به قتل او می شوند . تنها سرنخشان برای نجات از این مخمصه آنها را به خانه خاندان قدرتمند ووز می رساند و در آنجا با والری ووز (مارگو رابی) مواجه می شوند که در زمان جنگ با آنها دوست شد و در شهر آمستردام دوران خوشی را پشت سر گذاشتند ، اما حالا خواهر (آنی تیلور جویی) و شوهر خواهر او (رامی مالک) به بهانه اینکه والری بیمار است او را محدود و زندانی کرده اند ، از طرف دیگر ... تازه این خلاصه ابتدایی داستان فیلم بدون در نظر گرفتن شاخ و برگ های فراوان و داستان های فرعی بسیار آن است و یک لشکر بازیگران معروف که نقش های فرعی دیگر را بر عهده داشته اند (کریس راک ، زویی سالدانا ، مایک مایرز ، مایکل شنون ، آندرآ ریسبرو ، رابرت دونیرو و ...) . راسل سعی داشته در بستر یک رویداد تاریخی فراموش شده (تلاش ناکام فاشیست های آمریکا برای قدرت گرفتن همزمان با تحولات سیاسی اروپا) یک ملودرام طنز بسازد ، اما نه ملودرامش گیرایی دارد ، از بس که از این شاخه به آن شاخه می پرد ، و نه طنزش واجد جذابیت است ، چون بیشتر بازیگران اصلاً متوجه جنبه طنزآلود قضیه نبوده اند و نقش هایشان را خیلی جدی گرفته اند ، و راسل مجبور شده با حرکات عجیب و غریب در کادر بندی ، فیلمبرداری و تدوین ، کمی جنبه غیر جدی بودن فیلم را به شکل هرچند مصنوعی نمایان تر کند! که همین مسئله به آشفتگی بیشتر فیلم دامن زده است! و یک نکته جالب اینکه می توان شباهتی معنادار بین فیلم آمستردام و سریال پیکی بلایندرز دید! همانقدر که تهدید قدرت گرفتن فاشیست های بریتانیا در سریال محبوب شبکه BBC اغراق شده و غیر واقعی بود ، تهدید قدرت گرفتن فاشیست های آمریکایی در فیلم راسل هم اغراق شده و غیر واقعی است! اصولاً جماعت چند صد هزار نفری نازی های آمریکا که می خواستند ادای نازی های آلمان را در بیاورند و به شیوه آنها قدرت را بدست بگیرند یک مشت دلقک بیشتر نبودند! واقعیت این است که بدون در آوردن ادای نازی ها ، چندین نفر در تاریخ آمریکا با افکار آشکارا نژادپرستانه و فاشیستی در انتخابات پیروز شدند و بر کرسی ریاست جمهوری این کشور تکیه زدند که آخرینشان همین دونالد ترامپ روانی بود! تازه آنهایی را که تظاهر به لیبرال بودن می کرده اما در پشت پرده تفکرات آنچنانی داشتند را که نمی توان شمرد!
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن و غیر اخلاقی ، بدون سانسور و به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود)
***

پادشاه زن
The Woman King
(2022)
یکی از جنبه های خوب تغییر گرایش و دیدگاه در صنعت فیلمسازی این است که سراغ معرفی شخصیت هایی می روند که تا دیروز کاملاً ناشناخته و گمنام (برای افکار عمومی جهانی) بوده اند! در همین راستا (گرایش به نگاه زنانه و فمنیستی در هالیوود) جدیدترین فیلم ساخته جینا پرنس بیدوود (کارگردان فیلم " نگهبانی از دیرباز ") داستانی درباره آگوجیه هاست ؛ زنانی جنگجو که خود را وقف دفاع از پادشاهی کوچک داهومی در غرب آفریقا (حوالی کشور بنین امروزی) می کردند . فیلمنامه نوشته دانا استیونز درباره یکی از جنگجویان افسانه ایی آگوجیه به نام نانیشکا (با بازی وایولا دیویس) است که گفته می شود نقش مهمی در پیروزی بزرگ داهومی بر کشور قدرتمند رقیب اویو در سال 1823 داشته است . البته اطلاعات بسیار کمی از جزئیات واقعی زندگی نانیشکا در دست است و فیلمنامه با ملاک قرار دادن حقایق اندک موجود ، بیشتر زائیده تخیل نویسنده است ، بعلاوه کمی هم تحریف تاریخ! مثلاً بزرگترین منبع درآمد پادشاهی داهومی از تجارت برده بود و حتی سر این قضیه چندین بار با بریتانیا (که از سال 1833 هرگونه فعالیت تجاری در زمینه برده داری را در داخل و خارج از قلمرو خود ممنوع و غیرقانونی اعلام کرده بود) درگیر شدند ، اما در فیلم اینطور نشان داده می شود که آگوجیه ها و گیزو (با بازی جان بویگا - پادشاه داهومی ، که اتفاقاً از راه تجارت برده توانست کشورش را به اوج قدرت خود برساند) دل خوشی از برده داری ندارند و تا جایی که مصالح سیاسی اجازه دهد با آن مبارزه می کنند! و در عوض اویوها (که اتفاقاً مسلمان هستند!) همه فکر و ذکرشان شکار مردم و فروش آنها به عنوان برده است! واقعیت این است که همه پادشاهی های کوچک و بزرگ غرب آفریقا ، پیش از اینکه در اواخر قرن نوزدهم یکی یکی به اشغال استعمارگران دربیایند ، از راه تجارت برده کسب درآمد می کردند . آنها تا پیش از آمدن تاجران برده اروپایی ، وقتی در جنگی پیروز می شدند ، بیشتر مردم قبیله مغلوب را قتل عام کرده و فقط تعداد کمی را به عنوان کنیز و برده خود زنده نگه می داشتند یا به معدود تاجران عربی که از شمال صحرا می آمدند می فروختند ، اما با آمدن تاجران برده اروپایی و پیشنهادهای وسوسه برانگیزشان ، عملاً جنگ های بین قبیله ایی غرب آفریقا تبدیل شد به رقابت برای گرفتن اسیر بیشتر و فروختن به سفیدپوستان! از اینها که بگذریم " پادشاه زن " داستانی نسبتاً جذاب و درگیر کننده دارد ، هرچند جور شدن تصادفی بعضی رویدادها زیادی ساده لوحانه است! ناوی (تسو اومبدو) دختر جوان سرکشی است که حاضر نیست به بهانه ازدواج توسط پدرخوانده اش به هرکسی فروخته شود! پدرخوانده هم که دیگر حسابی عصبانی شده او را پیش آگوجیه ها می فرستد . ناوی خیلی زود با ایزوگی (لاشانا لینچ) که یک جنگجوی قدیمی و رده بالاست دوست می شود و کم کم توجه نانیشکا را به سوی خود جلب می کند ، اما بعد از آزمونی که در آن ناوی به پیروزی می رسد ، نانیشکا پی به رازی مخوف درباره او می برد ... بازی اغلب هنرپیشگان فیلم ، بخصوص خانم ها ، در حد قابل قبولی است ، اما ایراد بزرگی که دارند زیادی مدرن بودن آنهاست! وایولا دیویس تا حدودی توانسته نقش را آنطور که انتظار می رود در بیاورد ، اما کاراکترهای بازی شده توسط تسو اومبدو و لاشانا لینچ شباهت زیادی به دختران آفریقایی 200 سال پیش ندارند و می توانستند خیلی راحت در قرن بیست و یکم زندگی کنند!
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن و غیر اخلاقی ، بدون سانسور و به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود)
***

نویز سفید
White Noise
(2022)
تشبیهی که برای فیلم " آمستردام " به کار بردم ، در اینجا هم تا حدودی صادق است با این تفاوت که در اینجا لکنت و تپق های مکرر سخنران باعث ناکامی در اثر گذاری بر شنوندگان می شود! نوآ بومبک در جدیدترین فیلمش می خواهد ایرادات فرهنگ آمریکایی و بخصوص تاثیر پذیری بیش از حد از رسانه ها را به نقد بکشد و همزمان چندین پیام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دیگر هم بدهد ، اما نتیجه کار آشفته تر و الکن تر از آن است که مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد! جک (آدام درایور) استاد درس مطالعات هیتلر در کالج روی هیل است . علیرقم تسلط بالای او به جنبه های مختلف زندگی دیکتاتور آلمان ، زبان آلمانی اش ضعیف است و تلاش زیادی می کند تا ضمن مخفی ماندن این ضعف ، این مشکل را بر طرف نماید . بهترین دوست و همکار جک ، موری (دن چیدل) متخصص فرهنگ آمریکایی است و خیلی علاقه دارد درس مطالعات الویس (الویس پریسلی) را راه اندازی کند اما به اندازه جک بر کارش تسلط و مهارت ندارد . جک با همسر چهارمش و چهار فرزندی که هرکدام پدر و مادری متفاوت دارند ، زندگی می کند و خلاصه زندگی خیلی شلوغ و آشفته ایی دارد و خیلی هم از مردن می ترسد و کابوس های وحشتناکی در این زمینه می بیند! در این شرایط وقوع یک حادثه و تصادف باعث ایجاد یک بحران زیست محیطی در شهر می شود و در شرایطی که جک و خانواده اش مرحله به مرحله تحت تاثیر رسانه ها و شایعات به این بحران واکنش نشان می دهند ... اوج و بهترین بخش فیلم (که اتفاقاً با تشبیه بنده برای فیلم در تضاد است!) سخنرانی پرشور و مکمل جک و موری درباره تشابهات و تفاوت های زندگی اجتماعی هیتلر و الویس سر کلاس درس مشترکشان است که به شکلی آشفته کننده با تصاویر وقوع تصادف در هم آمیخته شده است . اما بقیه فیلم ، حتی بخش هایی که به دلیل شرایط بحرانی ، اضطراب و آشفتگی باید موج بزند ، عملاً بی روح ، کسل کننده و پر تکلف هستند . بومبک آنقدر در پنهان کردن پیام هایش در لابه لای لایه های مختلف فیلم عالی عمل کرده که عملاً فقط سطحی ترین و روترین پیام فیلم برای همه قابل دریافت است ؛ اینکه آمریکایی ها چقدر راحت تحت تاثیر شایعات و رسانه ها هیجان زده شده و از کاه کوه می سازند! آقای بومبک حالا نکند با همین پیام هم برای مخاطبتان نقش چوپان دروغگو را بازی کرده باشید؟!
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های غیراخلاقی ، و سخت بودن مفهومی ، بدون سانسور و به افراد کمتر از 13 سال توصیه نمی شود)
![]()




































bamn ، همه جا bamn است!