فیلم های هفته 6
فیلم های هفته (۶)
مقدمه : اونقدر دیر به دیر شده که باید اسمش رو بگذارم "فیلم های ماه" نه "فیلم های هفته" ، ببخشید . سلام! این چند وقت سرم خیلی شلوغ بود و نمی رسیدم به نوشتن این مطلب اما خیالتون راحت فیلم زیاد دیدم! البته تعداد زیادی فیلم تکراری هم دیدم که بجز دو مورد از بقیه صرف نظر می کنیم . فیلم ایرانی هم زیاد دیدم چون می خواستم حسابی برای افتخار زرین جوگیر بشم! این شما و این هم لیست بلند بالای فیلم های هفته ۶ .
*
پایان نامه :
فیلم آقای حامد کلاهداری انصافاً اونقدرها هم که می گفتند فیلم بدی نبود! البته نقاط ضعف زیادی هم داشت . صراحت و باورپذیری فیلم قلاده های طلا رو نداشت و چهار کاراکتر دانشجوی فیلم هم حسابی روی اعصاب می رفتند! انگار از دل فیلم های کشتاری بنجل جوان پسند هالیوودی در آماده بودند! با این وجود فیلم تا آخر منو با خودش نگه داشت . به نظرم آقای کلاهداری جوان که تقریباً هم سن و سال خودم است برای ساخت این فیلم شجاعت زیادی به خرج داد و متاسفانه بعدش خودش و همکارانش چوبش را خوردند . فیلم را هرچه می خواهید بنامید ؛ دولتی ، سفارشی ، مقوا ، بنجل و ... و هر بهانه دیگری که برای کوبیدنش می خواهید جور کنید فقط خواهشاً ادعا نکنید این دولت و حکومت هستند که فضای فرهنگی کشور را بسته و خفقان آور کرده اند!!!!
شکارچی شنبه :
شکارچی شنبه ساخته پرویز شیخ طادی ، از آن فیلم هایی است که درک کردن همه زوایایش کار سختی می باشد و به همین خاطر در اکران عمومی مورد توجه قرار نگرفت (البته تبلیغات ضعیف و تیزرهای سرگیجه آورش هم مزید بر علت شد!) اما فیلمی قوی و خوش ساخت است که در مجامع دانشجویی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفته و به بحث گذاشته شده است . قصد پرداختن به جزئیات فیلم را ندارم فقط به یک نکته اشاره کنم که برخلاف انتظار تماشاگر ، پایان فیلم تلخ است چون آقای شیخ طادی می خواهد روی این نکته انگشت بگذارد که روحیه کینه جو و ستیزه طلب و مکار صهیونیست ها بخاطر نوع تربیتی است که نسل اندر نسل داشته اند و هیچ نسلی علیه این نوع تربیت قیام نکرده است!
کنسرت روی آب :
یک فیلم ضعیف با چاشنی یکی به نعل ، یکی به میخ!!! تلاش آقای جهانگیری برای گنجاندن موضوعات ارزشی مثل پاسداشت شهدای حمله ناو وینسز آمریکا ، یا تاکید روی همیشگی بودن نام خلیج فارس قابل تقدیر است اما خود فیلم اثری بسیار ضعیف و سطحی است و همین تلاش های ارزشمند داخل فیلم هم بسیار خام می باشد تا جایی که مثلاً بیشتر تصاویری که به عنوان تصاویر آرشیوی حمله ناو جنگی به هواپیمای مسافربری ایران داخل فیلم پخش می شود اصلاً مربوط به اتفاق دیگری است!!! بازی های فیلم هم که فوق العاده ضعیف هستند ؛ از فرزاد فرزین خواننده گرفته تا بازیگران حرفه ای کار .
زمانی برای دوست داشتن :
اول تصور می کردم با یک فیلم خانوادگی معمولی مواجه هستم و می توانم با جلو زدن گاه و بیگاه فیلم زودتر از دستش خلاص شوم ، اما فیلم بتدریج جذبم کرد و وقتی به پایان رسید به این نتیجه رسیدم که فیلم آقای ابراهیم فروزش یکی از بهترین فیلم های ایرانی است که در چند سال اخیر دیده ام و حتماً لیاقت دریافت چند "افتخار زرین" را دارد! واقعاً حیف که تهرانی ها به این فیلم بی مهری کردند و فقط ۱۶ ملیون تومان در سینماهای تهران فروش داشته! باید بگویم در کنار فیلمنامه خوب و حرفه ای کار و بازی قابل قبول بازیگران بزرگسال فیلم ، کار بازیگران کودک فیلم از همه بیشتر به چشم می آید ؛ محراب رضایی و علیرضا مظفری عالی هستند و از آنها عالی تر بازی علی شادمان بود که اصلاً باورم نمی شد او همان کودک بازیگر فیلم "میم مثل مادر" مرحوم ملاقلی پور است!
ساعت شلوغی :
ساخته آرش معیریان ، از آن فیلم هایی است که تکلیف خودش را مشخص نمی کند! اول فیلم یکطور شروع می شود ، وسط فیلم جور دیگری پیش می رود و آخر فیلم هم ظاهراً همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود!!! این وسط فقط معلوم می شود که فالگیری بد است و هرچه اختلاف در بین زن و شوهرهای جوان پولدار تهرانی است زیر سر این فالگیرهای خاله زنکی است و بس!!!
چیزهایی هست که نمی دانی :
دلم می خواهد "کلاغ شیشه ای بی معنی ترین فیلم مثلاً هنری سال" را بدهم به این فیلم!!! حالا ببینیم نامزد دیگری پیدا می شود یا نه؟! فیلم آقای فردین صاحب الزمانی از نظر هنری فیلم بدی نیست اما مشکلش این است که اصلاً فیلم نیست . زندگی معمولی و کسالت بار و تکراری یک راننده تاکسی که زمانی می خواست برای خودش کسی باشد اما حالا کارش به جایی رسیده که حتی برای نجات دوستش از اعتیاد هم عکس العملی نشان نمی دهد و فقط به عنوان یک راننده ، تماشاچی است! درست برخلاف راننده فیلم Drive که درباره زن همسایه اش احساس مسئولیت می کرد!!!
کلاه قرمزی و بچه ننه :
سومین فیلم کلاه قرمزی یک مشکل بزرگ دارد! تقریباً در یک سوم از زمان فیلم ایرج طهماسب سعی کرده فیلمش را جدی نشان بدهد و با این به اصطلاح جدی بودن برخی زشتی ها و معضلات جامعه را واگویه کند! اما جدای از اینکه شعار و لحن جدی در فیلمی که کاراکتر اصلی آن کلاه قرمزی است اصلاً نباید جایی داشته باشد ، فیلمنامه هم در اینجور بخش ها بدجور لنگ می زند و نمی تواند از سطح شعارهای تکراری فراتر برود . در عوض اوج فیلم جاهایی است که لحن و ریتم کمدی می شود و حتی حرف های سیاسی و معضلاتی هم که در این بخش ها به شکل کمدی گفته می شود خیلی بیشتر از بخش های جدی فیلم جواب می دهد . شاید اگر آقای طهماسب این لحن کمدی را در کل فیلم حفظ می کرد آن را شایسته بخش بهترین فیلم سال هم می دانستم اما آن بخش های جدی بدجور به فیلم لطمه زده اند!
دوستی از جنس آتش :
فیلم امیر قویدل فیلم بدی نیست و می توان آن را تا آخر تماشا کرد اما نمی توان آن را یک فیلم خوب هم دانست چون فیلم ضمن اینکه بازی های چندان قوی ای ندارد ، از نظر فیلمنامه هم مشکل دارد چون اول ما را وارد داستانی ماورایی و ترسناک می کند اما بعد با تبدیل شدن به ژانر پلیسی گره آخر فیلم را به راحتی حل می کند و تازه نشان می دهد که چرا روح سرگردان دقیقاً این دختر را برای رساندن پیامش انتخاب کرده است!!!
چک :
فیلم چک ساخته کاظم راست گفتار ، را باید جزو کارهای سطح بالای کمدی/اجتماعی چند سال اخیر دانست . البته شخصاً نتوانستم با فیلم کنار بیایم چون فیلم با سردرگمی به پایان می رسد و کاراکترهای آن با نقاط ضعف و قوت توامانی که دارند نشان نمی دهند که بالاخره لیاقت دست یافتن به آن پاداش را دارند یا نه؟! تازه فیلم یکجورهایی با سیاه نمایی جامعه آغاز می شود و با اینکه سعی دارد راه حل را هم پیش پای کاراکترهایش بگذارد اما این راه حل ها را فردی می داند و کلیت جامعه را همچنان در قالب همان دو کیف قاپ نمادین در پایان نشان می دهد و در اصل به فاسد بودن سیستم طعنه می زند .
بازگشت هفت دلاور :
بازگشت هفت دلاور محصول ۱۹۶۶ آمریکا ، ساخته بارت کندی ، شبحی کم رنگ است از فیلم اصلی . سازندگان بازگشت ... صرفاً جهت تکرار موفقیت مالی فیلم نخست همان فرمول هایی را که باعث موفقیت هفت دلاور (۱۹۶۰) شده بود را در این فیلم به هم چسبانده اند اما فراموش کرده اند فرمول موفقیت فیلم نخست از دل فیلم در آمده بود و ربطی به این نداشت که جان استرجس فیلمش را از روی شاهکار کوروساوا ساخته است . با تماشای "بازگشت هفت دلاور" خیلی از خاطراتی که از فیلم اول داشته باشید تکرار می شود اما دیگر مثل گذشته به آنها نگاه نخواهید کرد .
![]()
![]()
ضریب مرگ ، ضریب انتقام ، فهرست مرگ و تازه کار :
قبلاً دو تا از فیلم های هری کثیف را دیده بودم ، این چند وقته هم سه تای دیگرش را تماشا کردم ؛ ضریب مرگ (۱۹۷۳) ساخته تد پست ، ضریب انتقام (۱۹۸۳) ساخته خود کلینت ایستوود ، و فهرست مرگ (۱۹۸۸) ساخته بادی ون هورن . ضریب مرگ با اینکه به پای فیلم اصلی هری کثیف نمی رسید باز هم زیبا و به یاد ماندنی بود اما ضریب انتقام و فهرست مرگ بیش از اندازه کلیشه ای و تکراری می زدند و دیگر به اندازه ضریب مرگ جاذبه نداشتند . اما یک فیلم پلیسی دیگر هم از ایستوود دیدم به نام تازه کار (۱۹۹۰) به کارگردانی خودش که یه جورهایی شبیه به فیلم های هری کثیف بود ، در این فیلم چارلی شین که یک زمانی برای خودش ستاره ای در حد تام کروز بود! نقش همکار و دوست ایستوود را بازی می کرد که دو تایی با هم به جنگ تبهکاران می رفتند! حال و هوای خود فیلم کمی غلو شده بود اما نکته جالب این بود که خیلی از صحنه هایش بنده را یاد فیلم کمدی اسلحه پر (۱۹۹۳) با بازی امیلیو استوز و ساموئل ال جکسون می انداخت و به نظر می رسد جنی کونتانو برای ساخت آن فیلم هجویه بشدت از فیلم تازه کار ایستوود الهام گرفته بوده است!!!
مدرسه جاسوسی :
یک فیلم ویدئویی بشدت آشغال و مقوا محصول ۲۰۰۸ آمریکا ساخته مارک بلوتم که به زور برای سرگرم کردن پسربچه های ۶ تا ۸ ساله شاید مناسب باشد!!! پوستر بالا هم تقریباً نصفش ساختگی است! خدا من را ببخشد که فکر می کردم زرنگی پخش کننده ایرانی است و کلی بهشان فحش دادم ، حالا که دنبال پوستر فیلم در اینترنت می گشتم دیدم اصلاً نسخه اصلی پوستر همین شکلی است!!!
۲۰۱۲ :
یک ماه قبل که بحث تمام شدن دنیا خیلی داغ شده بود شوهر خواهرم از من خواست این فیلم را برایش بگذارم . گذاشتم و خودم هم نشستم پایش و صبر کردم و صبر کردم تا رسیدم به همان قسمت مورد علاقه ام یعنی جایی که پدر روسی برای دوقلوهایش فداکاری می کند . از کل فیلمی به این عظمت و شلوغی ، این صحنه اش را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارم . بقیه اش را هم که حتماً همه تان دیده اید!؟
آواتار :
این یکی را هم برای شوهر خواهرم گذاشتم و خودم هم نگاه کردم . آواتاز فیلم جذاب و خارق العاده ای است اما نمی دانم چرا داستانش چندان جذبم نمی کند . بیشتر محو جلوه های ویژه و کیفیت تصویرش می شوم اما از نظر داستانی بخواهم مقایسه کنم داستان مجموعه جنگ ستارگان یک سر و گردن بالاتر و جذاب تر از آواتار است . جیمز کامرون آن سال اسکار را به همسر سابقش باخت اما مطمئن هستم اگر به او می گفتند بین فروش ۲.۸ میلیارد دلاری فیلمت و جایزه اسکار یکی را انتخاب کن ، حتماً گزینه اول را انتخاب می کرد بخصوص که اسکار ندیده هم نبود!
بروک :
بروک محصول ۲۰۱۰ سینمای اسپانیا ساخته دانیل بن مایور شروعی امیدوار کننده داشت اما کم کم تبدیل شد به یک فیلم انتقامجویی در سبک سیاق فیلم هایی مثل آخرین بازمانده موهیکان ، و بشدت کلیشه ای . البته باز هم تا آخر تماشاگر را نگه می دارد اما تماشاگر دیگر دست فیلمساز را خوانده و می داند که آخر فیلم چه می شود . حالا اینکه اصلاً این اتفاقات تا چه حد با واقعیت مطابقت داشته خودش داستان دیگری است!
مرلین و کتاب دیوها :
محصول ۲۰۱۰ کانادا به کارگردانی وارن پی سونودا ، فقط یک چیز می گویم ؛ این فیلم بخاطر اسم و رسم آن سریال معروف کذایی ، فروش خوبی در بازار ایران داشته که اصلاً لایقش نیست بنابراین اگر هنوز در برابر وسوسه خریدنش مقاومت می کنید شدیداً توصیه می کنم بر نفستان غلبه کنید وگرنه با دیدن فیلم هر چه بد و بیراه بلدید نثار سازندگان آن و دوبلورها و توزیع کننده داخلی آن خواهید نمود . خداییش بیایید همت کنیم و از خریدن این فیلم های بنجل دست بر داریم تا شرکت ها هم کمتر برای توزیع آنها و سرکیسه کردن خلق الله وسوسه شوند!
ویکی و گنج فرمانروایان :
ویکی وایکینگه (۲۰۰۹) فیلم شاداب تر و صاف و صادق تری بود اما ویکی و گنج فرمانروایان (۲۰۱۱) ساخته کریستین دیتر محصول کشور آلمان ، بعضی جاها خودش را جدی گرفته و کمی هم به سمت شیطنت های جنسی کشیده شده (که البته تا حدود زیادی در نسخه دوبله سانسور شده اما باز هم اصل کار را لو می دهد!) با این وجود باز هم فیلم بامزه ای است و موفق به خنداندن مخاطب می شود . در مقایسه با فیلم های بنجلی مثل مدرسه جاسوسی و مرلین و کتاب دیوها ، این یکی ارزش تماشا را دارد .
نفر چهارم :
فیلم ساخته دی جی کاروسو محصول ۲۰۱۱ آمریکا ، از آن فیلم هایی بود که در اکران شکست خورد و ساخت دنباله اش منتفی گردید . فیلم را که دیدم کمی دلم سوخت که نمی فهمم آخر داستان چه می شود (البته اگر کتاب هایش در ایران ترجمه نشوند!) اما خدا وکیلی چیز دندان گیری هم نبود که مردم بخواهند بالایش پول بدهند . داستان درست و حسابی نداشت و بجز یکی دو بخش اکشن درست و حسابی بقیه فیلم فقط یک رمانس دبیرستانی بود و بس .
مجهول :
نمی دانم چرا جذب این فیلم نمی شدم! چندباری هم که از تلوزیون پخش شد به بهانه های مختلف از تماشایش طفره می رفتم شاید چون فکر می کردم داستان فیلم در تیزرش لو رفته و دیگر برایم جذابیتی ندارد . اما ظاهراً اشتباه می کردم! فیلم ساخته جیم کلت-سرا مطابق انتظارم پیش می رفت اما کم کم سئوالات و سرنخ هایی از یک پیچش شکل گرفت و در نهایت با رخ دادن پیچش فهمیدم که فیلم کاملاً لایق اسمش است . بازی لیام نیسون هم عالی است و به نظر می رسد بعد از عمری بازی در نقش مکمل های به یاد ماندنی حالا سر پیری تبدیل شده به ستاره محبوب فیلم های اکشن!
دلیر :
دلیر به پای شاهکارهای قبل تر پیکسار (قبل از ماشینها ۲) نمی رسد اما آنقدرها هم که می گفتند بد نبود! اصلی ترین محور انیمیشن های پیکسار رابطه عاطفی و دوستی است که بین دو کاراکتر اصلی انیمیشن ها شکل می گیرد و در اینجا هم رابطه دوستی بین مادر و دختر است که داستان را شکل می دهد و تا حدود زیادی هم خوب از آب درآمده اما نتوانسته به اندازه مثلاً رابطه دوستی پیرمرد و پسربچه در فیلم بالا جذابیت و گیرایی داشته باشد . از طرف دیگر تقریباً همه کاراکترهای فرعی داستان بامزه اند و موجب خنده می شوند حتی مادر اما خود کاراکتر مریدا مثل چوب خشک است و نمی تواند هیچ صحنه خنده داری در کل فیلم خلق کند و از این لحاظ تماشاگر بیشتر جذب کاراکترهای فرعی داستان می شود به همین خاطر است که دلیر نمی تواند به اندازه انیمیشن های قدیمی پیکسار تماشاگرانش را به هیجان بیاورد و آنها را برای تماشای دوباره کارش تشویق کند!
![]()













bamn ، همه جا bamn است!