فیلم های هفته 4
فیلم های هفته (۴)
مقدمه : یک وقت خدای ناکرده فکر نکنید این فیلم ها را دهه محرمی دیده ام! خیر! بنده یک هفته است که هیچ فیلمی ندیده ام و این قسمت "فیلم های هفته" را هم باید هفته قبل در وبلاگ می گذاشتم که نشد . اتفاقاً چند روز است که فیلم هایی مثل خیزش شوالیه تاریکی ، ماداگاسکار۳ و عصر یخبندان۴ به دستم رسیده اند اما گذاشته ام این یکی ، دو هفته عزا بگذرد بعد تماشا می کنم .
*
نارنجی پوش :
جدیدترین فیلم کارگردانی که با ساخت فیلم گاو ، پدر سینمای روشنفکری مدرن ایران محسوب می شود ، موافقان و مخالفان خودش را داشت . آنهایی که از لحن تلخ و سیاه جدایی اصغر فرهادی خوششان نیامده بود بسیار فیلم را تحویل گرفتند اما بودند عده ای که فیلم را یک اثر ضعیف و سفارشی دانستند .
اما از نقطه نظر بنده که نه اهل تماشای فیلم های آقای مهرجوئی هستنم و نه میانه چندانی با سبک بازی آقای بهداد دارم ، نارنجی پوش در بین فیلم های سیاه نمای شبه روشنفکری این روزهای سینمای ایران واقعاً یک ستاره است چون لحنی روشن و امیدبخش دارد با این وجود از نظر هنری مملو از ایراد است! فیلم نمایشی فانتزی و غیر واقعی از سیستم اداری کارگران شهرداری نمایش می دهد . فیلمنامه بسیار سطحی و با عجله نوشته شده و ابهامات فراوانی دارد . بازی هیستریک حامد بهداد که در این فیلم به اوجش رسیده حسابی روی مخ می رود و امکان همذات پنداری را از تماشاگر می گیرد . شخصیت های خانم فیلم سطحی و کاریکاتوری از کاراکترهای سایر فیلم ها هستند و بنای سوژه فیلم بر آیین شرقی فنگ شویی درحالیکه اسلام خودمان تاکید زیادی بر پاکیزگی و آراستگی دارد زائد است! با همه اینها هنوز هم می گویم "نارنجی پوش" در هیاهوی فیلم های شبه روشنفکری این روزها یک ستاره است! ستاره ایی که یک بازی بسیار خوب از محمد جواد جعفرپور دارد ؛ بازیگر چهارده ساله ای که تبدیل به دومین سوپراستار نوجوان سینمای ایران بعد از ارسلان قاسمی شده است .
قصری در آسمان :
بارها گفته ام و باز هم می گویم که این انیمه ژاپنی محبوب ترین کارتونم است! شاید برای بار چهلم یا پنجاهم نشستم آن را تماشا کردم اما آنقدر برایم عزیز است که اینجا راجبش بنویسم . سبک خارق العاده تصویر سازی هیائو میازاکی با آن داستان های دل نشینش در این انیمه قدیمی کاملاً مشهود است . با اینکه قصری در آسمان جزو اولین تجربه های سینمایی میازاکی بوده کمالی که می توان در داستان و تصویرسازی آن دید در هیچ یک از آثار بعدی میازاکی ، حتی شهر اشباح ، به چشم نمی خورد . داستان انسان هایی که سعی کردند آسمان را تسخیر کنند اما با سرشکستگی به زمین بازگشتند در مقدمه فیلم ، خود واجد خیال پردازی های بسیار بزرگی است که داستان اسارت و آزادی لاپوتا یکی از آنهاست . لاپوتا در واقع قهرمان این انیمه است ؛ قصری آزاد و زنده در آسمان که انسان های طماع سعی می کنند آن را از آن خود کنند اما پس از اینکه لاپوتا چهره خشنش را به آنها نشان می دهد برای همیشه در فضا آزاد می گردد .
لئون :
راجب فیلم لئون (حرفه ای) زیاد خوانده و شنیده بودم ، فیلمی ساخته لوک بسون در سال ۱۹۹۴ که کارگردان و بازیگر آن (ژان رنو) را تبدیل به چهره هایی جهانی کرد . با اینکه چند سالی بود سی دی اش را داشتم فرصت نکرده بودم تماشا کنم و حالا که تماشا کرده ام می دانم چی را از دست داده بودم . بازی خیره کننده ژان رنو در نقش قاتل کم حرف و اخلاق گرای فیلم عملاً مدلی است که فارست ویتاکر در فیلم گوست داگ از آن تقلید کرده و آن دختر (با بازی ناتالی پورتمن) در اصل پرسونای کاراکتر دخترهای ماجراجو و خشنش در فیلم های بعدی را در اینجا شکل داده است . فیلم بسون هم تلخ است و هم طنز ، در دل صحنه های خشن کشت و کشتار فیلم چنان ناگهانی تماشاگر را می خنداند که احتمالاً از همان زمان مد شده که بسون را دیوانه بدانند!
آتلانتیس :
اکران انیمیشن آتلانتیس : امپراتوری گمشده در سال ۲۰۰۱ را باید جزو آن میخ هایی دانست که در سال های نخستین هزاره جدید استودیو های انیمیشن سازی والت دیزنی بر تابوت دوران طلایی انیمیشن های کلاسیک می کوبید . به واقع این انیمیشن هیچ حرف تازه ایی برای گفتن ندارد . کاملاً قابل پیشبینی است و فاقد عناصر جذاب آثار کلاسیک دیزنی . قطعات اصلی و پرشکوهی را که می شده روی آنها مانور داد سرسری رد می کند و به جزئیات بی اهمیت می پردازد . داستانش هم گنگ و پر ایراد و پر شتاب است . خلاصه ارزش این همه پولی را که خرج ساختش شده اصلاً نداشته است .
سلاح پران :
برای کسانی که عاشق تماشای سریال های تاریخی کره ای هستند تماشای این فیلم را اکیداً توصیه می کنم . فیلم از نظر جزئیات تاریخی جالب توجه است و با معیارهای سینمای کره ، صحنه های اکشن و جنگی قابل قبولی دارد . فقط یک نکته ؛ به نظر شما اگر به این کره ای ها رو بدهیم ممکن است ادعا کنند که بمب اتم را هم آنها اول اختراع کرده اند؟! آخه ما همه جا خوانده و شنیده بودیم که چینی ها مخترع سلاح های آتشین و موشک و آتش بازی بوده اند اما در این فیلم کره ای ها امتیاز اختراع موشک های جنگی (حتی موشک های بالستیک!!!) و مواد آتش بازی را به نام خودشان ثبت کرده اند!
کاراگاه کوچولو :
کاراگاه کوچولو آنقدر فیلم نازل و بی ارزشی است که حتی به عنوان یک فیلم سینمایی هم قابل طرح نیست و به عنوان یک فیلم تلوزیونی ساخته شده است . داستان فیلم تکرار همان داستان فیلم های کاراگاه حیوانات جیم کری است اما در مقیاسی کوچکتر (در حد پیدا کردن حیوانات بچه های مدرسه) و سطحی نازل تر . شوخی ها به هیچ عنوان جواب نمی دهد و پایان فیلم چنان مسخره و قابل پیشبینی است که به محض دیدن کاراکتر منفی فیلم در اوایل آن ، قابل حدس که هیچی ، محرز می شود!!! خلاصه وقتتان را برای دیدن این فیلم تلف نکنید که انگشت کوچیکه فیلم های جیم کری هم نمی شود!
بچه کاراته باز :
این فیلم را هم خیلی دوست دارم . البته جکی چان با اینکه تلاش زیادی کرده نتوانسته مثل پت موریتا در نسخه قدیمی بدرخشد اما بازی جیدن اسمیت واقعاً دیدنی است و بازی رالف ماچیو در نسخه قدیمی را پاک ضایع کرده است! استفاده فیلم از لوکیشن های چشم نواز چین هم قابل توجه است . تنها نکته منفی اسم فیلم است! چون کسی در این فیلم کاراته بازی نمی کند!
بی مصرف ها :
بی مصرف ها از آن فیلم هایی است که دوستداران قدیمی سینمای اکشن سال ها آرزوی دیدنش را داشتند ؛ فیلمی که در آن ستارگان عضلانی این ژانر را بتوان در کنار هم دید . حتی خود فیلم هم این ویژگی اش را با دیالوگ هایی که از زبان جت لی جاری می شود دست می اندازد با این وجود بی مصرف ها به عنوان یک اکشن تمام عیار فیلمی سرگرم کننده و زیبا اما فاقد ظرافت های هنری است چون به هر حال رکورددار کسب جایزه تمشک طلایی یعنی خود جناب سیلوستر استالونه آن را ساخته است ؛ بازیگر-کارگردانی که به خاطر اولین فیلمش اسکار گرفته بود! قسمت دوم فیلم هم در حال دوبله است و شرکت قرن۲۱ قول داده خیلی زود آن را روانه شبکه نمایش خانگی کند . خب البته این قول را برای فیلم "انتقامجویان" هم داده بودند!!!
بازگشت پرستار مک فی :
فیلم اول پرستار مک فی ، فیلم فانتزی شاد و سرگرم کننده ای بود که پیام های اخلاقی خوبی برای بچه ها داشت اما این پیام ها را به شکل غیرمستقیم بیان می کرد . اما بازگشت پرستار مک فی دقیقاً عکس فیلم اول عمل کرده است . این فیلم محصول سال ۲۰۱۰ ، خودش را خیلی جدی گرفته و با استفاده از حال و هوای انگلستان زمان جنگ جهانی دوم بدجوری پیام های اخلاقی اش را برای بچه ها فریاد می زند انگار که جنگ هنوز تمام نشده است! اغلب شوخی های فیلم ناموفق هستند و بخصوص جاهایی که کاراکتر پرستار مک فی (با بازی اما تامپسون) حضور دارد خیلی تصنعی و تکراری می زند انگار که خانم تامپسون هیچ علاقه ای به بازی در این فیلم نداشته و فقط ادای پرستار مک فی فیلم اول را در آورده باشد .
راننده بدلکار :
راننده بدلکار را می توان یک نمونه مدرن از فیلم "لئون" دانست . قاتل حرفه ای در اینجا یک راننده حرفه ای است که البته از کشتن آن هم به شکل وحشیانه اش ابایی ندارد و بسیار خونسرد و کم حرف می باشد با این وجود مجبور می شود برای حمایت از یک زن و بچه اش اصول خود را زیرپا بگذارد . راننده بدلکار فیلمی تمیز و حرفه ای است و ارزش تحسین و ستایش را دارد با این وجود فکر نمی کنم در آینده به اندازه برادران بزرگترش (امثال لئون و گوست داگ) به یاد آورده شود!
فناناپذیران :
فناناپذیران محصول سال ۲۰۱۱ و به کارگردانی تارسیم سینگ ، خیلی سعی کرده ادای فیلم موفق نبرد تایتان ها را در بیاورد اما اصلاً موفق نیست . شخصیت اصلی فیلم کاملاً تک بعدی است و خیلی سریع و بی پرسش خودش را با وقایع داستان هماهنگ می کند . داستانی که پر از سوراخ و اشتباه است و آن چیزی هم که دارد همه اش کپی فیلم ها و داستان های معروف دیگر است . با این وجود برای کسانی که فیلم های اساطیری دوست داشته باشند و خیلی به نکات منفی داستان توجه نکنند قابل تماشا می باشد ضمن اینکه بازی خوب میکی رورک در نقش شاه هیپریون خبیث جزو معدود موارد واقعاً تماشایی فیلم محسوب می شود .
پنگوئن خوش قدم۲ :
پنگوئن خوش قدم۲ که زمستان گذشته اکران شد در مقایسه با برادر بزرگتر اسکار گرفته اش یک اثر کاملاً شکست خورده است چون لقمه بزرگتر از دهانش بر می دارد! شعارها و پیام های اخلاقی فیلم اول کاملاً سرراست و قابل فهم بودند بخصوص برای کودکان اما پیام های اخلاقی فیلم دوم بسیار پیچیده و برای مخاطب کودک و حتی نوجوان قابل درک نیستند و حتی مخاطب بزرگسال هم با برخی از این پیام ها مشکل دارد . در ضمن فیلم اول دارای صحنه های طنز فراوانی بود اما در این یکی سازندگان کار را بسیار جدی گرفته اند و معدود صحنه های طنزآمیز فیلم هم چندان خوب و جالب از کار در نیامده اند!
آشفتگی :
آشفتگی ساخته استیون سودربرگ محصول سال ۲۰۱۲ ، با اینکه مجموعه ای از بازیگران معروف و محبوب هالیوود را گردآورده ، نقش اولش یک بازیگر زن نچندان مشهور به نام جینا کارانو است که سعی کرده شمایلی از یک جیسون بورن زنانه را به تصویر در آورد . فیلم همانطور که از اسمش و تعدد کاراکترهایش پیداست بسیار پیچیده و گاهی گیج کننده است . ضرباهنگ فیلم هم بالاست و داستان به سرعت از جایی به جای دیگر منتقل می شود . انگیزه و روحیات کاراکترها هم بسیار گنگ و رازآلود است و تا آخرین لحظه دست خودشان را برای تماشاگر رو نمی کنند که کدام طرفی هستند اما قهرمان اصلی زن داستان آنها را می شناسد و این بزرگترین نقطه ضعف فیلم است چون وقتی تماشاگر نمی تواند حدس بزند که فلان کاراکتر فیلم قابل اعتماد است یا نه اما قهرمان فیلم به آن کاراکتر اعتماد می کند یا برعکس اعتماد نمی کند ، تماشاگر نمی تواند خودش را با قهرمان فیلم هماهنگ نماید .
![]()


bamn ، همه جا bamn است!