مقاله : پدیده های هزاره جدید سینمای آمریکا
پدیده های هزاره جدید سینمای آمریکا :
از سال ۲۰۰۰ تاکنون تغییرات چشمگیری در صنعت سینمای آمریکا یا همان هالیوود پدید آمده ، یکسری ضد ارزش های سینمایی ارزش شده اند و یک سری ارزش ها فراموش شده اند . نسل جدیدی از فیلمسازان ظهور کرده اند که مرزهای جدید برای هنر فیلمسازی ایجاد کرده اند ، فیلم های بزرگی ساخته شده اند که تکنیک های فنی فیلمسازی را ارتقا داده اند و فیلم های کوچکی ساخته شده اند که داستان های بی نظیری برای تعریف داشته اند .
سینمای ۲۰۱۱ آمریکا دیگر آن سینمایی نیست که سال ۲۰۰۰ می شناختیم . شاید سیاست کلی همان باشد ؛ سرگرم سازی ، رویا پردازی و تهاجم به فرهنگ های غیر انگلوساکسون . اما این سینمای امروز آن سینما نیست و باید گفت بعد از یازده سال تحول ، حالا سینمای آمریکا نیازمند موج جدیدی از پدیده هاست چون پدیده های یازده سال گذشته دیگر کهنه و اشباع شده اند . بیایید امیدوار باشیم پدیده های جدید ، صنعت فیلمسازی آمریکا را از این بیشتر به فساد نکشانند!!!
و اما پدیده های مهم سینمای آمریکا طی یازده سال گذشته به انتخاب بنده :
انیمیشن کامپیوتری سینمایی :
انیمیشن کامپیوتری سینمایی را والت دیزنی و پیکسار سال ۱۹۹۵ با اکران "داستان اسباب بازی" به جهان معرفی کردند و بعد از آن با ساخت قسمت دوم همین انیمیشن و "زندگی یک حشره" آن را ارتقا دادند . اما عصر انیمیشن کامپیوتری سینمایی در واقع از سال ۲۰۰۱ آغاز شد . زمانی که دو شاهکار این ژانر یعنی "شرک" و "شرکت هیولاها" آنچنان هیاهویی را راه انداختند که برای اولین بار جایزه اسکار بهترین انیمیشن بلند سینمایی به جوایز آکادمی هنر آمریکا اضافه شد .
بعد از آن انیمیشن های کامپیوتری سال به سال بهتر شدند و از نظر فنی ارتقا یافتند ضمن اینکه کمپانی های سازنده این انیمیشن ها در کنار ارتقا فنی آثارشان به داستان گویی هم توجه نشان دادند که استودیوی پیکسار را باید سردمدار آنها نامید .
اما در یکی-دو سال اخیر چرخه ساخت انیمیشن های سه بعدی سینمایی به دور باطل افتاده است . حالا همه توجه استودیوها ، حتی پیکسار ، به ارتقا فنی کارهایشان جلب شده و داستان گویی را رها کرده اند . اتفاقی که برای تماشاگران جالب نبوده و افت چشمگیر فروش انیمیشن های امسال در آمریکا بخوبی گویای این مدعاست .
آواتار :
شکننده همه رکوردهای فروش (بجز رکورد اکران افتتاحیه) در آمریکا و جهان . شاهکار تمام عیار تکنولوژی سینمایی که تا ابد فقط به نام کارگردان آن شناخته خواهد شد نه بازیگران یا کمپانی سازنده ای که ۳۵۰ ملیون دلار خرج ساخت این فیلم کرده است .
از نظر فنی نه تنها هیچ ایرادی به آواتار وارد نیست بلکه این فیلم توانست یک شبه مرزها و خطوط توانایی انسان برای ساخت یک فیلم سینمایی را ده سال جلو ببرد (البته برای خود کامرون و تیم سازنده فیلم این موفقیت یک شبه حاصل نشده) . فیلم از نظر داستان گویی و بازیگری هم چیزی کم و کسر ندارد اما برخلاف ادعای برخی نمی توان از این لحاظ آن را یک شاهکار و پدیده دانست چون با وجود اینکه داستان قرص و محکم فیلم چند پیچش فوق العاده دارد کاملاً منطبق با قواعد داستان گویی هالیوودی است و داستان خیلی تازه ای را بیان نمی کند هرچند قبلاً چنین داستان هایی با این ابعاد و مخاطب تعریف نشده باشند .
اما همانطور که گفتم از نظر فنی آواتار یک پدیده است و آسان ترین جز قابل تقلید آن سه بعدی بودن فیلم است که طی دو سال گذشته خیلی از فیلمسازان بزرگ سعی کرده اند آن را تقلید کنند اما اکثر آنها شکست خورده اند . بنابراین هنوز راه زیادی در پیش است تا آنها جرات کنند سایر وجوه فنی آواتار را هم در فیلم هایشان تکرار نمایند!
انگلیسی های نجات بخش :
آمریکایی ها با وجود همه جنگ ها و خرابی هایی که در دویست سال گذشته در دنیا ایجاد کرده اند ، هنوز از نظر داستان گویی کم می آورند و متکی به داستان ها و افسانه های ملل دیگر می باشند . اما مشکل بزرگ آنها این است که حتی با وجود در اختیار داشتن این داستان ها ، خودشان داستانگویان خوبی نیستند .
نمونه اش همین داستان های انگلیسی ؛ پیتر جکسون که با سه گانه ارباب حلقه ها نوشته جی.آر.آر. تالکین سینمای آمریکا را انگشت به دهان کرد اصالتاً نیوزلندی/انگلیسی است . آندرو آدامسون هم همینطور که به شاهکار کم نظیر سی.اس.لویس جان بخشید . مجموعه فیلم های هری پاتر هم وقتی واقعاً روی غلتک افتاد و هواداران کتاب های خانم رولینگ را راضی کرد که دست یک کارگردان انگلیسی یعنی دیوید یتس سپرده شد ، هرچند قبل از آن هم تقریباً همه عوامل تولید و بازیگران فیلم و نیمی از تهیه کنندگان آن انگلیسی بودند .
حتی به آثار کوچکتر اقتباس شده از ادبیات انگلستان هم که نگاه کنیم موفق ترین موارد آنهایی بوده اند که توسط کارگردانان غیر آمریکایی ساخته شده اند مثل "غرور و تعصب" ساخته جو رایت انگلیسی و "جستجوی ناکجاآباد" مارک فوستر آلمانی!
حالا بیایید یک رمان انگلیسی را به طور کامل آمریکایی کنید و شاهد نابود شدنش باشید ؛ "قطب نمایی طلایی" ساخته کریس ویتز (این یکی حقش هم بود) و بدتر از آن "سیرک عجایب : دستیار خون آشام" ساخته پال ویتز (که اتفاقاً برادر هم هستند) دو نمونه از این نابود کردن است!
کارگردانان انگلیسی تبار البته از نظر کسب جوایز سینمایی هم در این یازده سال بیکار نبوده اند که می توان به کسب چهار جایزه اسکار بهترین فیلم سال های ۲۰۰۴ (ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه) ، ۲۰۰۶ (تصادف / البته پال هگیس کانادایی است اما به هر حال مثل پیترجکسون و آندرو آدامسون متولد سرزمین های امپراتوری کبیر بریتانیا می باشد!) ، ۲۰۰۹ (میلیونر زاغه نشین) و ۲۰۱۱ (کلام پادشاه) اشاره کرد و البته کارگردانان هر چهار فیلم اسکار بهترین کارگردانی را هم کسب کردند .
کریستوفر نولان :
در بین کارگردانان جوان و نسل جدید هالیوود ، نولان (باز هم انگلیسی) از همه مطرح تر و شناخته شده تر است . نولان سبک فیلمسازی خاص خودش را دارد و این سبک هنری را چنان در فیلم های تجاری و بدنه اصلی هالیوود تزریق می کند که هم مورد توجه منتقدان قرار می گیرد هم تماشاگران عادی . نولان داستان گوی بی نظیری هم هست . تقریباً همه فیلمنامه هایی که تاکنون به تصویر کشیده یا کار خودش بوده یا برادرش جاناتان و با وجود سبک پیچیده و تو در تویی که در فیلمسازی دارد هیچ وقت داستان را در فیلم گم نمی کند تا تماشاگر را به اشتباه بیاندازد . راستش بنده با نظر آنهایی که می گویند فیلم های پرستیژ و سرآغاز (یا به قول تلوزیون خودمان تلقین) داستان نامفهوم و پیچیده دارند موافق نیستم چون در همان بار نخست تماشای کامل این دو فیلم توانستم از داستان آنها سر در آورده و شخصیت ها را در جای خودشان قرار بدهم . نولان کارگردان بزرگی است و می توان او را اسپیلبرگ نسل خود نامید به شرط اینکه مثل اسپیلبرگ روزی به بن بست تکرار نرسد و همیشه داستان های جدیدی برای تعریف داشته باشد حتی اگر خدای نکرده به طور کامل کوررنگی بگیرد!
دزدان دریای کارائیب :
در مورد این مجموعه حرف چندانی برای گفتن وجود ندارد جز اینکه باید آن را بزرگترین تلاش هالیوود برای سرگرم سازی محض بدون هدف و داستانی مشخص دانست که با این وجود تا ابد جزو فیلم های ماندگار تاریخ سینما خواهند بود .
کوئنتین تارانتینو :
تارانتینو سال ۱۹۹۴ با فیلم "داستان عامه پسند" به عنوان یک پدیده معرفی شد اما هنگامی که سال ۲۰۰۳ "بیل را بکش : جلد اول" اش اکران شد خیلی از کسانی را که فکر می کردند تارانتینو دیگر نمی تواند خودش را تکرار کند شرمنده کرد! راستش را بخواهید تا همین اواخر موفق به دیدن این فیلم نشده بودم اما جلد دوم را دیده بودم و وقتی جلد اول را برای اولین بار تماشا کردم تازه فهمیدم تارانتینو یعنی چه!!! استاد سرهم بندی ژانرها در یک شاهکار ، در فیلم "پست فطرت های لعنتی" هم سنگ تمام گذاشته است اما به نظرم بهترین فیلمش همچنان "بیل را بکش : جلد اول" می باشد .
کلینت ایستوود :
از بین کارگردانان نسل قدیمی هالیوود در یازده سال گذشته هیچکس به اندازه کلینت ایستوود نتوانسته تحسین و تشویق منتقدان و فیلم بین های حرفه ای را برای خود داشته باشد . در ابتدای این دوره وقتی ایستوود دو فیلم "کابوی های فضایی" و "کار خونین" را می ساخت دیگر کسی از او به اندازه یک دهه قبل توقع شاهکار سازی نداشت . اما این پیرمرد آمریکایی جمهوری خواه از سال ۲۰۰۳ دوباره جانی تازه گرفت و فیلم هایی ساخت که هر یک ارزش چندین بار دیده شدن را دارند ؛ رودخانه مرموز ، عزیز ملیون دلاری ، پرچم های پدران ما ، نامه هایی از یوجیما ، بچه عوضی ، گرانتورینو ، شکست ناپذیر و آخرت . غیر از فیلم اسکار گرفته ایستوود و این آخری ، بقیه را دیده ام و از تماشای آنها لذت برده ام اما نمی دانم آیا آخرت هم فیلمی است که بتوانم از آن لذت ببرم؟! موافقان ایستتود فیلم را یک شاهکار فلسفی می دانند و مخالفانش آن را پوچ گرایانه می خوانند . با این وجود ایستتود ثابت کرده تا وقتی زنده است می تواند تماشاگران حرفه ای را به وجد آورد .
جاد آپتاف :
جاد آپتاف فقط سه فیلم کارگردانی کرده : مجرد ۴۰ ساله ، حامله شده و مردم بامزه ، با این وجود به عنوان تهیه کننده تعدادی از مطرح ترین فیلم های کمدی سال های اخیر سینمای آمریکا ، او را به عنوان پرچمدار موج نوی کمدی آمریکایی می شناسند . کمدی ای که برپایه داستان و پرداخت شخصیت هاست و دیگر به سراغ خنداندن های سطحی با حرکات مبتذل نمی رود اما با این حال آکنده از ابتذال است چون کاراکترهای فیلم در زندگی عادی و روزمره خود گرفتار ابتذال هستند و داستان بر اثر موقعیت های مبتذل و غیراخلاقی شکل می گیرد . منتقدان آمریکایی این نوع کمدی را تحویل گرفته اند و از آن تمجید می کنند اما هیچ وقت تماشای آن را به خانواده ها توصیه نمی کنند و به همین دلیل هم هست که تعداد کمی از آثار موج کمدی آپتدی به فارسی دوبله شده اند .
جالب است بدانید که چند روز قبل در یکی از سایت ها نقدی بر فیلم "ورود آقایان ممنوع" رامبد جوان نوشته شده بود که دقیقاً همین ویژگی های کمدی آپتدی را در این فیلم بر شمرده بود . یعنی به نظر نویسنده این نقد "ورود آقایان ممنوع" که به عنوان یک کمدی فاخر مورد تحسین جامعه سینمایی ایران قرار گرفته مثل کمدی های سخیف سال های قبل نیست که بر اساس کارها و رفتار مبتذل شکل گرفته باشد بلکه داستان آن بخاطر موقعیتی غیر اخلاقی شکل گرفته و پیش می رود!
سه گانه بورن :
سه گانه بورن (هویت بورن ، برتری بورن و اولتیماتوم بورن) شاخص های فنی سینمای اکشن را ارتقا داده اند و اکشن سازان هالیوودی را ترغیب کردند بجای پرداختن به پیچیدگی های داستان در سینمای اکشن و تبهکاری به ساخت فیلم هایی با ضرب آهنگ بالا و تعقیب و گریز های آنچنانی روی آورند و در نتیجه طیف مخاطبان آن از بزرگسالان به سمت نوجوانان و جوانان تغییر مسیر داده است . پس باید سه گانه بورن و بویژه فیلم های دوم و سوم را که ساخته پال گرین گرس هستند جزو پدیده های تحول آفرین یازده سال گذشته هالیوود حساب کرد حتی اگر این نوع از تحول چندان مفید و جالب نباشد .
کمپانی لایونزگیت :
کمپانی فیلمسازی لایونزگیت در سال ۱۹۹۵ تاسیس شد اما تا سال ۲۰۰۴ جزو کمپانی های مطرح و شناخته شده هالیوود محسوب نمی شد . در این سال لایونزگیت با قبول پخش فیلم "فارنهایت ۹/۱۱" ساخته مایکل مور به سود سرشاری دست یافت و توانست خود را به جمع ده کمپانی برتر هالیوود وارد کند . البته از این اتفاقات در هالیوود کم رخ نمی دهد ، کمپانی ها مرتباً تاسیس می شوند ، بسته می شوند ، ادغام می شوند ، فروخته می شوند ، ورشکست می شوند ، بالا می کشند ، سقوط می کنند و ... اما آنچه باعث می شود ظهور کمپانی لایونزگیت به عنوان یکی از پدیده های سینمای آمریکا در یازده سال گذشته شناخته شود نگرش این کمپانی به مقوله فیلمسازی است . در چند سال گذشته دهها فیلم ارزان قیمت کمدی ، ترسناک یا اکشن توسط این کمپانی عرضه شده که فاقد ارزش های هنری لازم برای فیلم بودن بوده اند و صرفاً با هدف جذب تماشاگران سطحی پسند طبقه فقیر جامعه آمریکا ساخته شده اند اما این فیلم ها در بین سایر اقشار جامعه آمریکا و حتی کشورهای دیگر مخاطب یافته اند (نظیر مجموعه فیلم های اره) و در نتیجه سطح توقع بسیاری از سینماروها را کاهش داده و توهین زیادی به شعور فیلم بینی های حرفه ای که خواسته اند فیلم های این کمپانی را امتحان کنند نموده اند . نقش کمپانی لایونزگیت در پایین آمدن میانگین کیفیت هنری فیلم های آمریکایی را می توان با نقش مشابه شرکت پویافیلم در سینمای ایران مقایسه کرد منتها در ابعادی وسیع تر و بسیار خطرناک تر .
![]()









bamn ، همه جا bamn است!