تصویر

سریال ما همه مردیم

فصل اول

All of Us are Dead
(2022) :

بعد از نیمچه نگاهی که به سریال افتضاح " خانه شیرین " انداخته بودم ، " ما همه مردیم " یک بار دیگر علاقه ام را به زامبی بازی های کره ایی بازگرداند . یک فیلم یا سریال زامبی محور باید بتواند سه حس ترس ، تنش و هیجان را در بیننده ایجاد و تقویت کند که ما همه مردیم در این کار کاملاً موفق است و مثل خانه شیرین به حال به هم زنی نمی افتد! داستان سریال پخش شده از شبکه نتفلیکس در یک دبیرستان بزرگ و مجهز رشک برانگیز! در یک شهر کوچک آغاز می شود ؛ بر اثر آزمایشات خطرناک و مخفیانه معلم علوم ، ویروس زامبی به سرعت در دبیرستان و سپس شهر منتشر شده و بیشتر مردم را آلوده می کند . گروه کوچکی از دانش آموزان که داخل مدرسه به دام افتاده اند به دنبال راهی برای نجات خود می گردند در حالی که دولت تمام وسایل ارتباطی منطقه را قطع کرده و بعضی از افراد آلوده شده به ویروس زامبی هم برخی ویژگی های انسانی خود را حفظ می کنند و به اصطلاح نیمه زامبی می شوند و وای به اینکه یکی از این نیمه زامبی ها قلدر وحشی و آدمکش مدرسه باشد! ... فیلم سه نگاه انتقادی دارد ؛ اول به سیستم مدیریت مدارس کره که برای کسب امتیاز یا در واقع پایین نیامدن امتیاز مدرسه حاضر به هر کاری هستند ، از سرپوش گذاشتن روی خلافکاری های قلدرهای مدرسه ، تا دست دست کردن در مواجه با بحران و عدم تماس برای درخواست کمک تا وقتی کار از کار بگذرد! انتقاد دوم به نوع ایجاد سطح توقع آموزشی در بین دانش آموزان کره است ؛ برای همه آنها بزرگترین آرزو رفتن به دانشگاه سئول است و اگر در این راه به هر طرقی که باشد ، موفق نشوند یعنی در زندگی شکست خورده اند . و نگاه انتقادی سوم به نحوه مواجه دولت با بحران باز می گردد ؛ دولت بجای کمک به مردم گرفتار شده در منطقه وسایل ارتباطی را قطع می کند تا هیچگونه خبری از اتفاقات در حال وقوع به خارج از منطقه درز نکند ، و همین مسئله علاوه بر اینکه باعث افزایش مشکلات افراد گرفتار شده می گردد ، به شایعات و نقص دانش درباره آنچه در حال وقوع است ، بیشتر دامن می زند . شخصیت های اصلی سریال هر کدام کارکرد و نقشی مخصوص به خود در پیشبرد داستان و افزایش تنش دارند و بیشتر آنها هم در طول این سریال 12 قسمتی جان خود را از دست می دهند تا تشخیص اینکه در نهایت کدام شخصیت ها موفق به فرار می شوند ، تا آخرین قسمت جزو اصلی ترین چالش های بیننده باشد . تنها ایرادی که می توان به سریال گرفت برخی جور شدن های زیادی تصادفی وقایع با همدیگر است ، مثل وقتی که پدر اون جو به موقع سر می رسد و قفل در پشتی سالن ورزش را باز می کند در حالی که اون جو و دوستانش بعد از کلی چرخیدن در مدرسه ، در آن لحظه درست پشت این در به محاصره زامبی ها افتاده اند! (که رسیدن پدر اون جو به این لحظه خودش داستان مفصلی است) یا وقتی که تیم عملیات ویژه به مدرسه می آید درست همزمان می شود با حمله یک نیمه زامبی در داخل کمپ قرنطینه (که رسیدن این یکی به داخل کمپ هم داستان دیگری است!) و در نتیجه به آنها دستور داده می شود بدون نجات دانش آموزان بازگردند! همین دو-سه روز پیش بود که در رسانه ها اعلام شد تولید فصل دوم سریال هم آغاز شده است! بی صبرانه منتظر تماشای آن هستم!!!



(تماشای این سریال به دلیل وجود سکانس های متعدد خشن و ترسناک برای افراد کمتر از 18 سال اکیداً ممنوع است)

  ***      
 

      

تصویر

افسون


Encanto
(2021) :

از یک لحاظ خوب است که دخترهای قهرمان انیمیشن های دیزنی دیگر تمام فکر و ذکرشان شاهزاده سوار بر اسب سفید رویاهایشان نیست و به خانواده هم اهمیت می دهند . اما آیا واقعاً توجه دیزنی به خانواده بیشتر از قبل شده؟ وقتی از طرف دیگر می بینیم در سایر محصولات دیزنی توجه به هم.جنس.گرا.یی یا دگ.رباش.ی چندین برابر شده ، قسم خروس را باور کنیم یا دم روباه را؟ یکی از تئوری های مطرح شده درباره سیاست های پنهان صهیونیسم جهانی این است که آنها به دنبال کاهش ازدواج های متعارف و و در نتیجه کاهش زاد و ولد بین غیر یهودیان هستند! یک زمانی والت دیزنی فقید افتخار می کرد مالک تنها کمپانی بزرگ غیریهودی در هالیوود است و حتی به خاطر این حرفش متهم به ضد یهودی بودن می شد ، اما حالا این کمپانی تبدیل شده به پرچمدار ترویج روابط نامتعارف و به حاشیه راندن عشق و ازدواج های حقیقی . همه اینها را نگفتم که بگویم انیمیشن " افسون " اثر بدی است . اتفاقاً به نظر من این بهترین انیمیشن استودیو انیمیشن سازی والت دیزنی از بعد از " زوتوپیا " محسوب می شود ، اما بعضی وقت ها باید پشت پرده را هم ببینید و صرفاً به خاطر توجه ویژه سازندگان افسون به خانواده ، برایشان هورا نکشید! داستان انیمیشن کارگردانی شده توسط جارد بوش و بایرون هاوارد در یک دهکده مخفی جایی در آمریکای لاتین (احتمالاً کلمبیا) رخ می دهد ؛ سال ها قبل مردم این دهکده از جنگ فرار کرده و به اینجا آمدند و با کمک نیروی جادویی که در قالب یک شمع و یک خانه به آلما داده شد خود را پنهان کردند . سه قلوهای آلما هم دارای قدرت های جادویی منحصر به فردی شدند و فرزندان آنها هم به همین ترتیب ... اما یکی از نوه های آلما به نام میرابل هیچ قدرت سحرآمیزی ندارد . میرابل دختر شاد و سرزنده ایی است و دلش می خواهد به همه کمک کند اما آلما نگران است که او باعث از بین رفتن کل جادوی خانواده شود چون پسر گمشده اش برونو سالها قبل آن را پیشبینی کرده ... " افسون " انیمیشن پر رنگ و لعاب و خوش تصویری است ، با اینکه داستانی و پند آموز است اما خالی از طنز و هیجان نیست ، روند وقوع حوادث سرعت بالایی دارد و هیچگاه به کندی و حوصله سر بر بودن نمی افتد . شخصیت های متعددش هم هرکدام برای خود داستانی دارند . تنها نقطه ضعف اساسی داستان به شخصیت بشدت کلیشه ایی آلما بر می گردد ؛ یک مادر سالار سختگیر و منظبت که برای حفظ نظم موجود دست به هر کاری می زند حتی اگر باعث رنجش و دوری اعضا خانواده شود . اگر این شخصیت تا این حد کلیشه ایی و تکراری نبود ، داستان انیمیشن افسون می توانست نمره کامل بگیرد .


***       
 

       

تصویر

شکارچیان اشباح : زندگی بعدی
.

Ghostbusters : Afterlife
(2021) :

یک زمانی می گفتند جیسون رایتمن یک پدیده جدید در فیلمسازی هالیوود است و سبک کارش زمین تا آسمان با پدرش (ایوان رایتمن) فرق می کند . سه فیلم اولش (" از سیگار کشیدنتان متشکرم " ، " جونو " و " پا در هوا ") یکی از یکی خوش ساخت تر و جشنواره پسندتر بودند . اما بعد از آن جیسون ناگهان سقوط کرد و فیلم های بعدی اش را هیچکس تحول نگرفت . و در نهایت مجبور شد بجای پدر بیمارش کارگردانی " شکارچیان اشباح : زندگی بعدی " را قبول کند (ایوان رایتمن که 22 فوریه گذشته در سن 75 سالگی درگذشت ، دو فیلم اول شکارچیان اشباح را در دهه هشتاد کارگردانی کرده بود و در واقع این دو فیلم معروف ترین و موفق ترین فیلم های کارنامه فیلمسازیش بودند) . زندگی بعدی یک دنباله مستقیم بر دو فیلم اصلی است و هیچ ارتباطی با شکارچیان اشباح زنانه سال 2016 ندارد! اگون اسپینگلر (با بازی باب گانتون - در دو فیلم اصلی هارولد رامیز نقش اسپینگلر را بازی می کرد که در سال 2014 از دنیا رفت) در نبرد با یک روح شرور کشته می شود . خانه دور افتاده اش در یک منطقه روستایی به دخترش کالین به ارث می رسد که سال ها با پدرش قهر بود اما حالا به خاطر مشکلات مالی مجبور است به همراه دو فرزندش تروور و فیبی به آنجا اسباب کشی کند . فیبی که دختر باهوش و عجیبی است (با بازی مککنا گریس که خیلی تلاش می کند ادای میلی بابی براون را در بیاورد!) خیلی زود متوجه می شود که این خانه جدید رازهای عجیبی دارد و با کمک پسر بچه ایی معروف به پادکست و معلم علومشان (پال راد - مرد مورچه ای مجموعه انتقامجویان) که خوره ماجراجویی های گروه قدیمی شکارچیان اشباح است ، متوجه می شوند که یک روح شیطانی قصد دارد با باز کردن یک دروازه جهنمی ، دنیا را تسخیر کند ... شکارچیان اشباح : زندگی بعدی ، برای کسانی که دو فیلم اصلی دهه هشتادی را ندیده باشند ، چندان مفهوم نیست چون اغلب دیالوگ های فیلم ارجاعاتی به آن دو فیلم محسوب می شوند ، با این وجود فیلم بامزه و سرگرم کننده ای است و اگر هم بخاطر ندیدن آن دو فیلم متوجه بعضی نکته ها و شوخی ها نشوید ، چیز زیادی از دست نداده اید زیرا فیلم های شکارچیان اشباح در رده فیلم های پاپ کورنی قرار می گیرند که هنگام تماشایشان باید فقط از لحظه لذت ببرید و خیلی عمیق فکر نکنید! به هر حال فیلم اصلی شکارچیان اشباح (1984) چنان تاثیر عمیقی بر فرهنگ عامه پسند آمریکای دهه هشتاد گذاشت که یک لشکر از بازیگران معروف حاضر شده اند نقش های فرعی و کوتاهی در زندگی بعدی داشته باشند فقط برای اینکه نامشان با این برند پیوند بخورد! و البته که بیل مورای ، دن آیکرود ، ارنی هادسون ، سیگورنی ویور و آنی پاتس (ستاره های دو فیلم اصلی) هم حضوری کوتاه در زندگی بعدی دارند . جیسون رایتمن توانسته این فیلم را به اثری آبرومندانه و قابل دفاع برای طرفداران مجموعه تبدیل کند ، اما آیا یک روز خواهد توانست دوباره خود واقعی اش را پیدا کند و روح شروری که ذهن سابقاً خلاقش را قفل کرده شکست دهد؟



(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی صحنه های ترسناک و غیر اخلاقی ، بدون سانسور و به افراد کمتر از 13 سال توصیه نمی شود)

***
  

      

تصویر

آخرین دوئل

Last Duel
(2021) :

ریدلی اسکات سال 2021 را با دو فیلم پشت سر گذاشت ؛ خانواده گوچی و آخرین دوئل . خانواده گوچی را دوست نداشتم و فقط بخشی از آن را تماشا کردم چون همانطور که قبلاً هم گفتم از نظر بصری فیلم خوبی نبود . آخرین دوئل هم دست کمی از خانواده گوچی ندارد اما دست کم در اینجا چرک مردگی و کثیفی بخشی از واقعیت تاریخی اروپای قرون وسطی است و می توان آن را به عنوان واقع گرایی کارگردان تحمل نمود! اسکات علاقه زیادی دارد که در اغلب فیلم هایش به ایمان و مذهب بپردازد (هرچند که بیشتر وقت ها به خطا می رود!) ، و فیلم آخرین دوئل با ساختار روایی راشومون وار (تعریف جداگانه داستان از زاویه دید چند نفر مختلف) از این لحاظ دوپهلو است! شوالیه ژان د گاروژ (مت دیمون) خودش فکر می کند جنگجوی بزرگ و سلحشوری است و همسر زیبایش (جودی کومر) را خیلی دوست دارد با اینکه در معامله ای که بر سر ازدواج با او داشته سرش کلاه رفته است . او فکر می کند بهترین دوستش ژاک لو گری (آدام درایو) پشت این کلاهبرداری بوده و میانه شان شکرآب می شود و زمانی که می فهمد ژاک به همسرش دست درازی کرده علیه او به پادشاه شکایت می کند و با وجود تلاش های کنت دالنسون (بن افلک) که حامی ژاک است ، بالاخره موفق می شود اجازه دوئل قضایی با ژاک را بگیرد ، اما همه داستان آنچیزی نیست که از نگاه ژان روایت می شود و وقایع از نگاه مارگریت و ژاک هم روایت خواهد شد ... اما چرا گفتم دوپهلو است؟ چون وقتی داستان را از نگاه دو نفر دیگر می بینیم پی می بریم که ژان آنقدرها هم آدم حسابی نیست و بیشتر اتفاقاتی که برایش می افتد تقصیر خودش است ، اما از طرف دیگر ژان باور دارد که خداوند در دوئل قضاوت جانب حق را می گیرد و کسی پیروز خواهد شد که حق با او است و از آنجا که ژاک واقعاً به همسر ژان تجاوز کرده ، پس وقتی در پایان فیلم ژاک در دوئل کشته می شود طبق دیدگاه ژان ، خداوند طرف او بوده است! و اسکات مثلاً می خواهد بگوید این چه خدایی است (نعوذبالله) که با وجود همه خطاها و زشت کاری های ژان ، جانب او را می گیرد؟ آخرین دوئل در مجموع از نظر روایی فیلم بدی نیست و بازی های بازیگرانش هم خیلی بد نیست بخصوص مت دیمون که تمام تلاشش را کرده تا یک شوالیه زمخت و بددهن و خودخواه و نچندان باهوش قرون وسطایی باشد . اما آنچه که آزارم می دهد دیدگاه کارگردان است که با یک منطق اشتباه می خواهد به نتیجه اشتباهی هم برسد . از نظر اسکات عشق ژاک به مارگارت حقیقی تر است تا عشق ژان ، پس چرا قاضی (خدا) باید طرف ژان را بگیرد ، چون فقط زودتر با مارگارت آشنا شده و ازدواج کرده است؟!!! پس می توان گفت اسکات حقیقت نهفته در ازدواج را درک نکرده و آن را صرفاً رویدادی نفسانی و جسمی می داند!



(تماشای این فیلم به دلیل وجود صحنه های خشن و غیر اخلاقی متعدد بدون سانسور و به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود)

***    
 

       

تصویر

گزارش فرانسوی
.

French Dispatch
(2021) :

وس اندرسون خیلی در هالیوود هواخواه دارد و هیچکس به درخواست بازیگری در فیلم هایش جواب رد نمی دهد ، با این وجود نباید از حق گذشت که تعداد ستاره ها و هنرپیشه های معروف حاضر در گزارش فرانسوی دیگر بیش از حد است و شورش را درآورده! سردبیر یک نشریه باسابقه به نام " گزارش فرانسوی " (بیل مورای) از دنیا رفته و کارکنانش تصمیم دارند به عنوان ویژه نامه یادبود به چند رویداد مهم رخ داده در دوران انتشار نشریه بپردازند ؛ گزارش یک خبرنگار دوچرخه سوار (اوون ویلسون) از شهر ، یک قاتل روانی محکوم به حبس ابد (بنیتو دل تورو) که با زندانباش (لئا سیدو) رابطه دارد و به لطف او و یک دلال آثار هنری (آدرین برودی) و خبرنگار بخش هنری گزارش فرانسوی (تیلدا سوئینتون) تبدیل به هنرمندی جهانی در نقاشی می شود ، خبرنگار دیگری (فرانسیس مک دورمند) که از یک شورش دانشجویی گزارش تهیه می کند با یک دانشجوی انقلابی (تیموتی شالامی) وارد رابطه می شود که سرگرم نوشتن مانیفستش است ، و در نهایت ماجرای عجیب خبرنگار بخش آشپزی (جفری رایت) که می خواهد درباره معروف ترین سرآشپز پلیس مقاله بنویسد اما وقتی پسر رئیس پلیس ربوده می شود همه چیز به هم می ریزد ... خلاصه گزارش فرانسوی شلم شوربایی است! با اینکه سبک خاص روایت بصری وس اندرسون در این فیلم هم کاملاً مشهود است اما در مقایسه با مثلاً " هتل گرند بوداپست " خیلی شلخته تر و کمتر کنترل شده می باشد و این آشفتگی و افسار گسیختگی در برخی لحظات می تواند بیننده را ناراضی کند . اما در مجموع گزارش فرانسوی فیلم بامزه ایی است و داستان های بی سر و تهی که تعریف می کند هرکدام پیام های خودشان را دارند . در مورد بازی های فیلم حرف چندانی نمی توان زد چون تعدد شخصیت ها و داستان ها باعث شده فرصت چندانی در اختیار خودنمایی ستارگان متعددش باقی نماند و اکثراً در حد یک تیپ شناخته شده توانسته اند کارشان را در بیاورند .



(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی صحنه های غیر اخلاقی بدون سانسور توصیه نمی شود)