تصویر

انیمه سریالی

ناکجاآباد موعود
فصل دوم

The Promised Neverland
(2021) :

هرچقدر فصل اول ناکجاآباد موعود با داستان هوشمندانه ، جذاب و غیر قابل پیشبینی اش توانست توجه مخاطبان را به خود جلب نماید ، فصل دوم دقیقاً در نقطه مقابل قرار گرفته است! یعنی داستان فصل دوم کاملاً بر اساس رخدادهای تصادفی و تقدیر گونه پیش می رود و هیچگونه هوشمندی در طرح آن دیده نمی شود! در این فصل و همان شب اول فرار ، بچه ها درست قبل از اینکه به دست نگهبانان اسیر شوند توسط دو هیولای خوش قلب که مخالف سیستم پرورش انسان در مزارع هستند و کاملاً اتفاقی از آن منطقه رد می شدند نجات داده می شوند . این دو هیولا به آنها کمک می کنند تا از جنگل عبور کرده و به پایگاهی برسند که قبلاً توسط انسان های دیگری برایشان آماده شده است ، اما پایگاه خیلی زود لو می رود و آنها مجبور می شوند به یک مقبره مخروبه در نزدیکی یک شهر هیولانشین پناه ببرند . کاملاً اتفاقی یک هیولای پیر و نابینا (که بعداً نقش پررنگی در اتفاقات تصادفی بعدی خواهد داشت!) به این مقبره رفت و آمد دارد اما کاری به بچه ها ندارد . کمی بعد وقتی اما برای تهیه غذا به شهر رفته کاملاً اتفاقی با نورمن و دار و دسته ایی که برای خودش تشکیل داده مواجه می شود . نورمن و گروهش با تولید یک سلاح شیمیایی می خواهند دست به نسل کشی هیولاها بزنند اما ری و اما با این کار مخالف هستند و معلوم می شود تنها کسانی که می توانند گزینه دیگری برای نجات جان هیولاها و برقراری صلح باشند همان دو هیولایی هستند که بچه ها را نجات داده بودند ... خلاصه از اول تا آخر فصل دوم سریال پر از این رویدادهای کاملاً اتفاقی و تصادفی است که داستان را پیش می برند . جالب اینکه فیلمنامه فصل اول را توشیا اونو بازنویسی کرده بود اما فصل دوم را خود کایو شیرایی بازنویسی کرده که خالق اصلی مجموعه و مانگاهایش است! که می تواند بیانگر این نکته باشد که داستان خام فصل اول هم دست کمی از فصل دوم نداشته و با قلم توانای توشیا اونو بوده که جنبه های مثبتش افزایش یافته است . با همه این حرف ها فصل دوم هم جذابیت های خودش را دارد و اگر این حجم از تصادف و تقدیر را نادیده بگیرید ، می توانید از تماشای آن لذت ببرید ، منتها در آخر آخر ، یک حال گیری اساسی در انتظارتان خواهد بود! تا کمتر از پنج دقیقه مانده به آخر قسمت آخر فصل دوم ، خداحافظی های سوزناک و مقدمه چینی های پر آب و تاب به بیننده از همه جا بی خبر نوید ادامه داشتن انیمه در حداقل یک فصل دیگر را می دهد ، اما ناگهان ورق بر می گردد و در سه-چهار دقیقه آخر با دور تند و به شکل تصاویری ثابت کل ماجراهایی که انتظار داشتیم حداقل یک فصل کامل را به خود اختصاص دهند مرور می شود و در نهایت داستان به پایان بندی نهایی اش می رسد! هرچند تا جایی که متوجه شدم ، مانگای ناکجاآباد موعود هم به همین شکل ناگهانی به پایان می رسد ، اما این پایان شتابزده و غافلگیرکننده این حس را به بیننده القا می کند که سازندگان انیمه و مسئولان استودیو کلاورورکز ناگهان و در آخرین بخش کار تولید به این نتیجه رسیده اند که این سریال دیگر ارزش وقت گذاشتن را ندارد و باید جمعش کرد! اینطور می شود که بیننده با پایان یافتن سریال احساسی از بیهودگی و فریب خوردگی (دست کم در مورد قسمت آخر) را تجربه خواهد کرد!


(تماشای این سریال به دلیل وجود برخی صحنه های خشن و ترسناک به افراد کمتر از 11 سال توصیه نمی شود)

***
 

  

تصویر

سریال

وست ورلد فصل اول تا سوم

Westworld
(2016-2020) :

یک دوستی چند سال بود اصرار داشت که حتماً سریال وست ورلد را ببینم که چنین است و چنان ، و البته گفته بود به قول معروف صحنه دار هم هست ، اما آنقدر گفت و گفت که بالاخره تصمیم گرفتم آن را تماشا کنم . و انصافاً این سریال محصول شبکه HBO از نظر کیفیت و جذابیت و پیچیدگی داستانی اگر نگویم بی نظیر ، کم نظیر است . اما مشکل بنده با پرده دری بی حد و حساب این سریال است! نه اینکه صحنه های رابطه جنسی و غیر اخلاقی زیاد داشته باشد ، مشکل از این است که به بهانه مصالح داستان میزان عریانی و برهنگی در آن (بخصوص دو فصل اول) واقعاً شرم آور و غیر قابل قبول است! هیچ حجب و حیایی در کار نیست و حتی در یک صحنه اوایل سریال پوشش اندکی که به کار رفته تا مثلاً کارمند شرکت معذب نباشد با تشر و توبیخ مافوقش مواجه می گردد! نمی خواهم طوری بنویسم که تشویق به دیدن این سریال شوید ، حتی می خواستم کلاً بی خیال نوشتن درباره آن شوم . اما می خواهم یک سئوال بسیار مهم بپرسم و بدون آنکه به آن جواب دهم بروم سر مورد بعدی : فکر می کنید چه طرز فکر و ایدئولوژی پشت صحنه و در فکر مدیران و مالکان کمپانی برادران وارنر (مالک شبکه های HBO) جریان دارد که هتاکانه ترین ، هرزه نما ترین ، ملحدانه ترین و حتی ضد ایرانی ترین فیلم و سریال های آمریکایی محصول این مجموعه هستند؟


(تماشای این سریال به دلیل وجود صحنه های متعدد خشن و غیر اخلاقی ، بدون سانسور ، اکیداً توصیه نمی شود)

***
 

  

تصویر

کمپ جادویی


Magic Camp
(2020) :

کمپ جادویی در ظاهر شبیه آن فیلم هایی است که تا چند سال قبل که شبکه های استریم آنلاین (در اینجا مخصوصاً دیزنی پلاس) هنوز به وجود نیامده بودند ، به علت کیفیت نازل محتوایی ، سر از شبکه های تلوزیونی یا قفسه های کلوپ های کرایه فیلم در می آوردند و رنگ پرده سینما را به خود نمی دیدند . و بنده با همین ذهنیت تماشای فیلم ساخته مارک واترز (سازنده فیلم هایی مثل " جمعه عجیب و غریب " و " ماجراهای اسپایدرویک ") را آغاز کردم اما این فیلم با وجود بضاعت اندک فنی که در اختیار داشته ، سرگرم کننده و درس آموز است و برخلاف انتظار لوس و احمقانه از کار در نیامده! تئو پسر بچه سیاهپوستی است که علاقه زیادی به شعبده بازی و بخصوص بازی با کارت ها دارد ، او اخیراً پدرش را که مشوق او در این علاقه مندی بود از دست داده و مادرش برای اینکه او را از افسردگی و تنهایی خارج کند در یک اردوی تابستانی آموزش شعبده بازی ثبت نام می کند . رئیس اردو (با بازی جفری تامبر کهنه کار) از یکی از شاگردان قدیمی اش به نام اندی که در کار شعبده بازی شکست خورده و راننده تاکسی شده می خواهد تا به عنوان معلم جایگزین در اردو شرکت کند و با توجه به اطمینانی که به او دارد بچه های تازه وارد و بی تجربه ایی مثل تئو را در کلاس او قرار می دهد . اندی در ابتدا از این وضعیت شاکی است اما کم کم متوجه می شود بچه هایی که آموزششان به او سپرده شده هرکدام ویژگی ها و توانایی های منحصر به فردی دارند که با آموزش و راهنمایی درست می توانند آنها را پرورش داده و در مسابقه آخر ترم کلاس های دیگر را شکست دهند ... با اینکه داستان با تئو شروع می شود و در ظاهر او شخصیت اصلی این فیلم است ، اما بقیه شخصیت ها ، از آقای مدیر گرفته تا بیشتر همکلاسی های تئو ، هرکدام داستان و پرداخت ویژه خود را دارند ، اما این تعدد داستان ها نه تنها به جذابیت فیلم ضربه نمی زند بلکه باعث می شود در عمل نقاط ضعف و کمبودهای فیلمنامه پوشانده شده و تماشاگر بدون اینکه انتظار بالایی داشته باشد ، تا انتها فیلم را دنبال کند . از سوی دیگر هیچ شخصیت منفی در این فیلم وجود ندارد و حتی بچه قلدر اردو هم در آخر فیلم معلوم می شود که فقط برای بردن مسابقه برای بقیه قلدر بازی در می آورده و خارج از مسابقه پسر بدی نیست! از معلم و مدیر بدجنس و زورگو مشابه اغلب فیلم های این چنینی هم خبری نیست و اتفاقاً اندی به عنوان معلم بچه ها بامزه ترین و چند لایه ترین شخصیت فیلم است (با بازی آدام دیواین) . اما یک ویژگی خیلی مهم این فیلم توجه خاص سازندگان آن به عدم افشای اسرار شعبده بازی بدون لطمه زدن به داستان فیلم است! ممکن است خیلی ها از این فیلم توقع رو کردن حقه حداقل چند شعبده معروف را داشته باشند ، اما تیم فیلمنامه نویسان و سازندگان کاملاً حواسشان بوده که چنین کاری نکنند! اندی به بچه ها آموزش می دهد و مهارت های شعبده بازی بچه ها هم در طول فیلم رشد می کند ، اما شما هیچ وقت نمی بینید که یک شعبده همراه با رازهایش اجرا شود و فقط خود شعبده را می بینید بدون اینکه از این مسئله ناراحت و دل زده شوید!


***
 

  

تصویر

جینگلی جنگل : یک سفر کریسمسی

 Jingle Jangle : A Christmas journey
(2020) :

این سومین فیلم پیاپی ساخته دیوید ای تالبرت است که کلمه " کریسمس " در عنوان آن دیده می شود ، اما مطمئن باشید که این سه فیلم هیچ ارتباط مشخص داستانی با هم ندارند! " همیشه کریسمس " یک کمدی درام خانوادگی بود ، " راه کریسمس " یک کمدی سیاه پلیسی-اجتماعی بود ، و حالا جینگلی جنگل (گ جنگل را با کسره تلفظ کنید) یک فانتزی درام تقریباً کودکانه است! برای اینکه فضای فیلم دستتان بیاید دو فیلم " چارلی و کارخانه شکلات سازی " و " فروشگاه خارق العاده آقای مگوریوم " را در نظر بگیرید و فقط کمی تلخی چاشنی اش کنید و از شدت شادابی و سرخوشانه بودش بکاهید! فارست ویتاکر در این فیلم نقش جرونیکوس جنگل را بازی می کند . او یک زمانی اسباب بازی ساز بزرگ و مخترعی خارق العاده بوده تا اینکه یک عروسک هوشمند اما مغرور می سازد که وقتی می فهمد جرونیکوس خیال دارد او را به تولید انبوه برساند ، برای حفظ یکتایی خودش دستیار نچندان باهوش اما جاه طلب جرونیکوس را وسوسه می کند که او و طرح های استادش را بدزدد و کسب و کار خودش را راه بیاندازد . بعد از این اتفاق چشمه خلاقیت جرونیکوس می خشکد و کمی بعد هم همسرش را از دست می دهد و دخترش هم بعد از بزرگ شدن او را ترک می کند . حالا سال ها گذشته و جرونیکوس پیر یک اسباب بازی فروش ورشکسته و بدهکار است با این وجود همه حتی طلبکارها دوستش دارند و دلشان نمی آید مغازه اش تعطیل شود در حالی که دستیار سابق اش حالا به برگترین اسباب بازی ساز دنیا تبدیل شده اما طرح هایی که از جرونیکوس دزدیده دیگر به پایان رسیده اند و همه انتظار یک اسباب بازی جدید را از او دارند . در این اوضاع و احوال سر و کله نوه شاد و پر انرژی جرونیکوس پیدا می شود که به اندازه جوانی های پدربزرگش باهوش و خلاق است ... فضای نسبتاً سنگین و تلخ فیلم و اینکه بیشتر زمان داستان فیلم در شب می گذرد ، هرچند برای تناسب یافتن با افسردگی جرونیکوس و البته یادآوری نزدیک بودن شب کریسمس طراحی شده ، چندان برای مخاطبان کودک و نوجوان دلچسب نیست و از طرف دیگر منطق داستانی فیلم آنقدر ساده و کلیشه ایی و کودکانه است که بزرگترها را هم خیلی جذب نخواهد کرد! از سوی دیگر با اینکه فارست ویتاکر باید نقش یک پیرمرد تنها و نسبتاً غرغرو را بازی می کرده ، سنگینی و خمودگی اش بیش از آن است که باور کنیم دارد نقش بازی می کند و بیشتر به نظر می رسد از سر اجبار تن به حضور در این فیلم داده باشد! چند سکانس موزیکال فیلم هم با اینکه طراحی خوبی دارند عملاً نقشی در پیشبرد داستان ندارند و به راحتی می توان آنها را نادیده گرفت و حتی فراموش کرد! در مجموع جینگلی جنگل فیلمی است کاملاً خنثی ، دیدن و ندیدنش هیچ توفیری ندارد ، زود فراموش خواهد شد و فقط برای پر کردن کارنامه حرفه ایی عواملش کارایی دارد! 


***
 

  

تصویر

ما می تونیم قهرمان باشیم!

We Can Be Heroes
(2020) :

فیلم های رابرت رودریگوئز را می توان به دو دسته کاملاً متفاوت تقسیم کرد به نحوی که مخاطبان این دو دسته فیلم ، در دو گروه کاملاً مجزا قرار می گیرند و غیر از خود رابرت هیچکس را در دنیا نمی توانید پیدا کنید که طرفدار هر دو دسته این فیلم ها باشد! یک دسته از فیلم های او اکشن-ماجراجویی هایی بشدت خشن و تلخ هستند که معمولاً با پشتیبانی صمیمی ترین دوستش ، کوئنتین تارانتینو ، ساخته می شوند! و دسته دیگر کمدی-فانتزی های کودکانه هستند که طراحی گرافیکی خاص مهد کودکی و اتکا به حرکات اغراق شده سه بعدی در آنها امضای مخصوص رودریگوئز در این دسته محسوب می شود . ما می تونیم قهرمان باشیم! جدیدترین فیلم رودریگوز از دسته دوم است و به جرات می توان گفت بدترین و احمقانه ترین فیلمش در این دسته محسوب می شود! بین فیلم های قبلی با اینکه مجموعه " بچه های جاسوس " معروف تر است ، شخصاً " فسقلی ها " را بیشتر دوست داشتم چون نیمچه داستانی داشت که به اندازه بچه های جاسوس احمقانه نبود! اما ما می تونیم قهرمان باشیم! نیمچه داستانی دارد که به اندازه " بچه های جاسوس " احمقانه است! ؛ موجودات فضایی به زمین حمله می کنند و ابرقهرمانان به جنگ آنها می روند ، سازمانی که وظیفه هدایت و سازماندهی ابرقهرمانان را دارد بچه های آنها را در یک اتاق امن جمع می کند تا مثلاً در امان باشند اما ابرقهرمانان از فضایی ها شکست می خورند و حالا وظیفه بچه هاست که جلوی فضایی ها را بگیرند اما ظاهراً سازمان می خواهد جلوی آنها را بگیرد پس ... مشکل اینجاست که رودریگوئز در این دسته فیلم هایش هیچ پیشرفتی نمی کند و فقط در جا می زند . اگر ما می تونیم ... بجای فیلم اول " بچه های جاسوس " در سال 2001 اکران شده بود شاید به همان اندازه مورد توجه و استقبال قرار می گرفت ، اما بعد از 20 سال و ساختن چندین فیلم در این سبک ، انگار رودریگوئز هیچ چیز جدیدی یاد نگرفته و هیچ داده جدیدی برای اضافه کردن در این سبک فیلمسازی اش ندارد! تنها نکته ایی که کمی تماشای فیلم را قابل تحمل می کند بامزه بودن نسبی بازیگران کودک آن است ، با این وجود داستان فیلم آنقدر احمقانه است که حتی نمی توانیم باور کنیم دنیا بدست این بچه ها نجات داده می شود!